و سلام بر باد، آن هنگام که لبریز تو باد!

ساخت وبلاگ
باد می وزد

چادرم بی قرار می شود

کوله ی دلتنگی ام را باز می کنم

می گردم پی چفیه ی مشکی کربلایی ام

که بیاندازم روی سرم

و تا زیر چشم هایم را بپوشانم

و از دلتنگی ات بگریم ...

باد می وزد در شهر

مثل شب های طریق الحسین ...

مثل شب های موکب ها ...

مثل آبی های دور

که تو با لبخند انتهای راهی به انتظارم بودی 

که من عمود به عمود

پروازش می کردم ...

خاطرات مهربانی ات 

در این هجوم فاصله

کمرشکن شده قتیل العبرات من ...

شما هم دلت برای زائرانت تنگ می شود

مگر نه؟

دلت برای من تنگ می شود

مگر نه؟

تا نیمه ی شعبان چند روز مانده؟؟؟

تا طریق الحسین چند کیلومتر؟؟؟

تا بین الحرمین چند تاول؟؟؟

تا شش گوشه ات چند دریا اشک؟؟؟

 

باد می وزد ...

بوی تو می دمد ...

یا باد راهش را گم کرده ...

یا من دیوانه شده ام ...

مرا برمی گردانی به شب های طریق الحسین، مولای من؟! ...

برمی گردانی ...

مگر نه؟!

می خواهم موسی شوم...
ما را در سایت می خواهم موسی شوم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fyekabiedoora بازدید : 13 تاريخ : دوشنبه 11 دی 1396 ساعت: 18:50